جدول جو
جدول جو

معنی فراغ بال - جستجوی لغت در جدول جو

فراغ بال
کنایه از آرامش، آسایش، آسودگی خاطر
تصویری از فراغ بال
تصویر فراغ بال
فرهنگ فارسی عمید
فراغ بال
(فَ غِ)
آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال:
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 230)
لغت نامه دهخدا
فراغ بال
آسوده دل در تازی بال برابر با دل است
تصویری از فراغ بال
تصویر فراغ بال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ بال
تصویر فراخ بال
فراخ آستین، برای مثال فراخ بال کند عدل تنگ قافیه را / چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد (خاقانی - ۸۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ سال
تصویر فراخ سال
سالی که در آن میوه و خواربار فراوان است
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
سالی که در آن غلات و اجناس بکثرت پیدا شود. (آنندراج). مقابل تنگ سال. (یادداشت بخط مؤلف) : چون جو راست برآید وهموار، دلیل کند که آن سال فراخ سال بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگسال بود. (نوروزنامۀ خیام)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
فارغبال. آسوده خاطر:
کو ز شاه ایمن است و فارغ بال
شاه را بخت فرخ آمدفال.
نظامی.
رجوع به فارغ البال شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دست باز. کریم و بخشنده. فراخ آستین:
فراخبال کند عدل تنگ قافیه را
چنانکه چرخ ردیف دوام او زیبد.
خاقانی.
رجوع به فراخ آستین شود
آسوده خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آنکه بی تشویش معاش کند و بال در لغت عرب به معنی دل است. (از آنندراج). رجوع به فارغ بال و فارغ البال شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
قاهی. (منتهی الارب). آنکه کار و بارش خوب است. (یادداشت بخط مؤلف).
- فراخ حال بودن، در رفاه زیستن. (یادداشت بخط مؤلف).
- فراخ حالی، غضارت عیش. رفاه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شادی و سرور و خوشی. (ناظم الاطباء). مرادف فراغبالی باشد (!). (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ سال
تصویر فراخ سال
سالی که در آن غلات و اجناس به فراوانی یافت شود مقابل تنگ سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخبال
تصویر فراخبال
آسوده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغبال
تصویر فراغبال
آنکه بی تشویش زندگی کند فارغ بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغبال
تصویر فارغبال
سبکبار آسوده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ حال
تصویر فراخ حال
آنکه کار و بالش نیکوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بال
تصویر فراخ بال
((فَ))
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ سال
تصویر فراخ سال
سالی که در آن محصول فراوان باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراغبال
تصویر فراغبال
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارغبال
تصویر فارغبال
((رِ))
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی معین
آرام، آسوده، راحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گاو یا گوسفندی که شیر ندهد، گاو یا گوسفندی که هنوز نزاییده
فرهنگ گویش مازندرانی